سلام پسر نازنازی مامان امروز شنبه 15 مهر 91 بود که دیگه الان نیمه های شبه تقریبا و عزیز دل مامان لا لا کرده ... واااااااااای چقدر زیاد شد ...فکر کنم 10 روز شد که نبودیم...البته بابا جونت 5 شنبه هفته پیش اومد خونه و دوباره دوشنبه شب برگشت پیش ما...ما هم خونه خاله اتنا بودیم ...دو روز بعد از اینکه ما رفتیم مامانی و دایی امیرت هم اومدن پیشمون .. و اما اتفاقای این چند روز: جمعه 7 مهر رفتیم مراسم عقدی ریحانه دخترعمو که توی باشگاه بود و خیلی خوش گذشت ... یک شنبه یه اتفاق بدی افتاد و اونم سرماخوردگی شما بود...الاهی بمیرم دو شب تا صبح تب داشتی خیلی زیاد و اصلا قطره استامینوفن هم جواب نمیداد و مجبور شدیم از شیافش برات استفاده کنیم ..خیلی گ...