آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

تولدت مبارک

سلام  عزیز دلم  .  شرمندتم . نمیدونم چجوری توو رووت نگاه کنم .  یازدهم مهر تولدت بود و من سرا پا تقصیر  یادم رفت بهت تبریک بگم  . الانم که مثل یه فرشته خوابی و گفتم  یه چند خط برای تو و پسر گلمون بنویسم  . تولدت مبارک عزیزم                                           فونت زيبا ساز .   بهترین دعایی که میتونم برات بکنم اینه که هیچوقت خنده از رو لبات محو نشه . همون...
14 مهر 1390

بازی دالی موشه را جدی بگیرید

مامان کوش؟....مامان نیست!....دالی....ایناهاش. وقتی شما صورتتان را پشت پرده قایم می کنید و لحظه ای بعد مثل خرگوشی که اززیرکلاه شعبده بازها  بیرون می ایید خود را نشان می دهید ابتدا کودک مضطرب می شود اما بعد از چند بار تکرار بازی، می فهمد که شما او را هرگز تنها نمی گذارید پس غیبت و جدایی از شما بتدریج برایش عادی میشود. وقتی زمان جدایی های واقعی برسد به طور مثال وقتی مادر او را به مهد می سپارد حس امنیت می کند و می داند مادر دوباره به سراغش خواهد امد. برای بزرگ شدن برای یک کودک وابسته به پدر و مادر هیچ چیز شیرین تر از پنهان و دور شدن از چشم والدین نیست. و با اجرای این بازی هر وقت بخواهد ناپدید و بعد ظاهر می شود. وقتی کودکت...
2 مهر 1390

شعر پاییز

پاییز زرد زرد       طلا طلا           برگ درختان                    سرد سرد                           باد خزان                                  توی گلستان &...
31 شهريور 1390

تولد 8 ماهگی

سلام جوجه طلایی مامان صبحت بخیر عسلم . عزیزم مامان امروز خیلی خوشحاله چون امروز تولد ماهگرد 8 ماهگی جوجشه. پسرم تولدت مبارک .تو این روز قشنگ فقط یه ارزو دارم واونم اینه که تو با سلامتی کامل بیای تو بغل مامان. ..اینم کادوی من به تو...قلبم مال تو... همینجا از خاله نغمه هم تشکر میکنیم که اینقدر مهربونه و واز خدای مهربون ارزوی سلامتی میکنیم برای اترینای ناز ومامان بابای خوبش...این شاخه گلم تقدیم به شما.. راستی عزیزم یه خبر خوب اونم اینکه با تلاشهای بی وقفه بابایی اتاقت هم دیگه تقریبا حاضر شده.ودیگه نگرانی من هم از این بابت تقریبا برطرف شده.ولی همه ی زحمتش گردن بابایی بود .... علیرضا عزیزم واقعا خسته نباشی.از این که شبا بعد...
28 شهريور 1390

مهر مادری

      اگر دوســــــــــــــــــــت داشتن تو خـــــطااست به تکرار بـــاران خطامی کنم                                      ...
27 شهريور 1390

تولد مهرسا جون

سلام عسلی الان تو وبلاگ یکی از دوستای کوچولوت که مثل شما هنوز دنیا نیومده بود دیدم که مهرسا کوچولو واسه دنیا اومدن خیلی عجله داشته  و دیشب پاهای کوچولوشو به این دنیا گذاشته.ولی خدا رو شکر که سالمه. من و بابایی و اریا شوکولو تولد مهرسا جونو به مامان و بابای خوبش تبریک میگیم و امیدوارم که همیشه در کنار هم خوشحال و شاد و سلامت باشین                                                   &nbs...
22 شهريور 1390

35 هفتگی نفس مامان

سلام عزیز دل مامان.. حالت چطوره پسرم.عزیزم من این روزا خیلی نگرانم .میدونی اخه دلایل زیادی دارم .میخوای چندتاشو که به ذهنم میرسه برات بگم؟؟؟ راستش اتاقت هنوز اماده نیست .کاغذ دیواریش هنوز زده نشده.فقط سقفشو بابایی رنگ کرده ..تخت و کمدت هم هنوز نرسیده. اتاق منو بابایی هم که خیلی بلا استفاده شده چون بابایی تخت و جمع کرد تا وسایل شما توش جا بگیره و الان عملا یه پارکینگ.دیگه وقتی اینجوریه اصلا بقیه خونه رو نمیشه تمیز نگه داشت.و حالا خونه اندازه ی یه خونه تکونی دم عید کار داره البته بعد از اماده شدن اتاق شماکه زمانش هنوز مشخص نیست.عزیزم منم که این روزا اینقدر شکمم بزرگ شده که حتی نمیتونم جلوی پام و ببینم.هر کاری میخوام بکنم زود خسته میشم و...
21 شهريور 1390

34 هفتگی عشق مامان

شلام شووووووووووووووووووومبولی مامان عزیزم من دیروز رفتم سونو .واقای دکتر گفت که جیگر مامان هم حالش خوبه و هم خیلی بزرگ شده.وگفت که وزن گل پسر مامان ٢٠٧٠ گرمه  هوووووووووووووووووووورا هووووووووووووووووووووورا . .پسر مامان دیگه داره بزرگ میشه .الهی قربونت برم نی نی مامانی خوشکلم راستی عزیزم بابایی پریشب گهوارتو سرهم کرد .امیدوارم که دوسش داشته باشی .اینم عکسش... کم کم عکس بقیه وسایلتو هم میزارم عزیزم مامان شکموت دیروز هوس اش رشته کرده بود برای همینم امروز ناهار اش رشته داریم حالا میرم که به غذا سر بزنم .بووووووووووس بوووووووووووووووس بووووووووووس ...
14 شهريور 1390

جیگر مامان

سلام جیگر مامان .حالت چطوره پسرم. چندروزیه که ما مهمون داریم .مامان بزرگت(مامان بابا) اومده پیشمون چون عمه ریحانه اینا رفتن مسافرت و مامان بزرگ تو اپارتمان تنها بود.بابایی هم که حسابی سرش شلوغه تمام مدت تو اتاقته تا زودتر اتاقتو اماده کنه.کلی هم دیشب از بابا واتاق خالیت عکس گرفتم که همشو واست نگه میدارم. عزیزم منم همین روزا میرم سونو گرافی که ببینیم چقدر بزرگ و قوی شدی .مامان جون تو رو خدا زیاد غذا بخور تا بزرگ بشی .امروز ساعت ٥ صبح هم که شما بیدار شده بودی تو دل مامان فوتبال بازی میکردی .فکر کنم هنوز تو جو فوتبال دیشب ایران-اندونزی بودی که ایران ٣-٠ برد. الهی قربونت برم بابایی میگه حداقل واسه بچم یه توپ قورت بده حوصله ش سر نره. ا...
12 شهريور 1390