خیلی خوشحالم

امروز یکشنبه 26 تیره و من خیلی خوشحالم.دیگه نگرانی تموم شد.

دیروز که رفتم سونو دکتر گفت که بچه حالش کاملا خوبه و اب کیسه و ضربان و همه چی کاملا طبیعیه.

دیگه هیچ خبری نمیتونه منو به اندازه ی خبر سلامتیه نی نی جونم خوشحال کنه.

بعد از این خبر خیلی خوب رفتم خونه ی مامانم .اخه دیروز تولد اتنا و مامانم بود و اتنا هم که تازه کارای عملیه ترمشو تحویل داده بود همین دیروز از مشهد اومد.

امیر و ارمین هم که کیک وبادکنک و.. اینا خریده بودن. ما هم کلی با مریم و حامد (دختر عمه و شوهرش)که واسه تولد اتنا اومده بودن تزیینات کردیم.اتنا وقتی اومد خیلی ذوق کرد...

بعدشم کادو بهش دادیمو کیک خوردیم.فکر کنم کیک واسه منو نی نی بهترین قسمتش بود.تازه ارمین رو سر نی نیم برف شادی ریختو همه هورا کشیدن...

ولی اخر شب یه اتفاق بدم افتاد که همه حالمون گرفته شد.امیر سوار موتور حامد بوده که رفته قاطیه باقالیای تو جوب.ولی خوشبختانه خیلی جدی نبود و فقط خراش برداشته بود صورتو دستو پاش.

ولی کلا امروز که اتفاقا روز تولد امام زمانه من خیلی خوشحالم.امیدوارم که امام زمان به همه ی مامانایی که نی نی تو راه دارن عیدی بده و دل همشونو مثل من شاد کنه.