آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

4 ما و نیمی اریا

1390/12/21 21:46
نویسنده : مامان و بابا
301 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی مثل ماهت پسرمبغل

ویه سلام به همه ی دوستایی که به من و اریا لطف داشتن و ازمون سر زدن و نظر گذاشتن.قلب

راستش یه هفته ای اینترنت نداشتم و چون اصلا خونه نبودم و وقتی که بودم وقت نمیکردم شارژش نکردم...تا اینکه گفتم جمعه وقت خوبیه برای به روز کردن وبلاگ پسری ولی مگه ماشالله میزاره...نیشخند

عزیز دل مامان من دیگه چند روزی هست که میرم سرکار...ساعت کاری 7 تا 2 هست ولی دیگه از شش صبح بیدار میشم تا تورو برای رفتن به خونه ی مامانی اماده کنم...ظهراهم که دیگه تا تو رو با بابایی بر میداریم و میایم خونه میشه 2.5.ناهار میخوریم و تو رو میخوابونم و تا میام که خودم بخوابم سبزمیینم صدای اواز میاد :آآآآآآآآآآآآآ ااااااااااا با کسره یا فتحه ...اصلا چه فرقی میکنه ...خلاصه که ظهرا تا شب اصلا نمیخوابی...تازه بعدازظهرها هم تا ساعت 9 که میخوابونمت اصلا میگی از کنارم تکون نخور و فقط باهام بازی کن و شعر بخون تا برم مثلا اب بخورم

توگریهگریه...

تازه جدیدا بعضی از روزا  اینقدر بداخلاق میشی که حتی وقتی جلوی اینه میبرمت که خیلی دوست داری اصلا یه نگاهم نمیکنی...و تو همون روزای قشنگی که گفتم از صبح مامانی و اذت میکنی تا شب هم من و بابایی رو...ناراحت

از کارم بیشتر برات بگم اینکه :تو یه کارخونه تولید قند حسابدار هستم...و چون تازه شروع به کار کردن فقط من تنها حسابدار هستم...حقوش زیاد نیست ولی گفته که از بعد عید بیمه میکنه...منم که بیشتر برای سابقه ی کار رفتم .تا ببینیم چی پیش میاد...

مامان جون یه چیزی بگم :یه هفته ی دیگه بیشتر تا عید نمونده منم هیچی تمیزکاری نکردم...تو رو خدا بزار یه خورده کارامو بکنم...خیلی نگرانم که به کارام نرسمنگران

یه چیز دیگه هم این که صبحها اصلا دلم نمیاد تنهات بزارم هر چند که پیش مامانمی خیالم راحته ولی تا ظهر که میام پیشت خیلی دلم تنگ میشه برات عزیز دلم...دل شکستهدل شکستهدل شکسته

الهی قربونت برم چند شب پیش با مامانی بردیمت بازار ...خیلی بچه ی خوبی هستی اونجا ..فقط دورو برو نگاه میکنی و ساکتی تازه یه نیم ساعتم رو دستم خوابیدی....جمعه هم با بابایی رفتیم نمایشگاه بهاره و خرید کردیم ..اونجا هم ساکت بودی فقط اخراش که خسته شدی غر میزدی و تف کردی و  حباب میترکوندی از خود راضی

عزیز دل مامان خییییییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییییییییییییییلی دوست دارمقلب

 

 بر میگردم با عکس جدید 21/12/90

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان کیان
23 اسفند 90 21:26
سلام مامان آریا جون.خسته نباشی مامانی منم تصمیم دارم بعد از عید برم سر کار ولی نمیدونم از پسش بر میام یا نه؟آخه خیلی سخته بریم سر کار بعد هم بیایم با گل پسری سر و کله بزنیم یعنی عملیه؟؟؟1


کار سختی که هست ...ولی من میگم بعدا که بزرگتر بشن و وابسته تر سخت تر میشه...نهههههه!!؟
نایسل
26 اسفند 90 10:35
وای ماشالله هزار ماشالله
چه پسررر نازیییی
عزیزز دلم با افتخار لینکت میکنم

جداااااااااا
چی میخوندی گلم؟ چند سال پیش نیشابور بودی؟


ممنون ...حسابداری میخوندم ...سال 84...دانشگاه ازاد
مامان تربچه
26 اسفند 90 17:46
سلام عزیزم
خوبی؟
خسته نباشی
گفتم قبل از عید یک سری بهت بزنم
ایشالا سال خوبی داشته باشی و پر از شادی و خنده های آریا جون


سلام عزیزم..مرسی ...
نایسل
29 اسفند 90 14:00
خدایا زمان در گذر است و مخلوقات در تغییر
و سال جدید در شرف حلول و به ناچار 
تغییر تغییر تغییر....
 پس برایت ارزومندم که :
 زندگیت به بهترینها تغییر کند و آرزو دارم روزهایی که پیش رو داری ... 
آغاز آن روزی باشد که آرزو داری!
 .
 عید پیشاپیش مبارک.