آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

4 ماهگی اریاجونی

1390/12/8 12:32
نویسنده : مامان و بابا
314 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسری{#emotions_dlg.e11}

ماهگرد ٤ ماهگیت مبارک باشه عزیزم...بزار بوست کنم{#emotions_dlg.e38}{#emotions_dlg.e38}{#emotions_dlg.e38}{#emotions_dlg.e38}

به به خیلی چسبید{#emotions_dlg.e28}

عزیزم روز شنبه با بابا و مامانی منیژه رفتیم واکسنتو زدیم .این دفعه فقط رو یه پات بود ...الهی بمیرم برات وقتی داشتن واکسن و میزدن داشتی برای بابا میخندیدی ولی همین سوزنش فرو رفت یه دفعه از گریه سیاه شدی ...{#emotions_dlg.e10}بعدش هم که تا دیشب خونه ی مامانی بودیم تا اگه تب کردی مامانی کمکمون کنه...بعداز ظهرش دیگه درد پات زیاد شده بود و با گریه میجیغیدی و اصلا ساکت نمیشدی{#emotions_dlg.e13}..نصف شب هم که میخواستم بهت شیر بدم دیدم یه کم داغ شدی پس استامینوفنتو دادم و با مامانی با دستمال خیس ولرم یه کم دست و پا و صورتتو مرطوب کردیم که خدا رو شکر تبت اومد پایین و خواییدی...اخه تب که داشتی نمیتونستی بخوابی و نفست تند تند شده بود و همش بیتابی میکردی ...بمیرم برات ولی گریه نکردی...

ولی دیروز بعداز ظهر دیگه حالت بهتر شد{#emotions_dlg.e21}

پسر مامان من احتمالا از فردا صبح میرم سر کار...البته امروز ازمایشی میرم برای اشنایی با محیط کار تا ببینم چی پیش میاد...حسابداری یه کارخونه ست و ساعت کاریش از ٧ تا ٢ بعداز ظهر هست...باور کن خیلی تصمیم سختی بود برام...اونم به خاطر تو .همه ی نگرانیم تویی..البته از یه بابت که پیش مامانمی خیالم راحته چون اون از من بهتر ازت مراقبت میکنه...ولی همین بردن و اوردنت پیش مامانمه که کار و سخت میکنه{#emotions_dlg.e31}..میدونی چون این رشته ی کوفتیه من اگه سابقه ی کار نداشته باشی اصلا بدرد نمیخوره و منم بالاخره باید از یه جا شروع کنم...

ولی باور کن مامانی اگه ببینم حتی یه ذره اذیت میشی قیدشو میزنم{#emotions_dlg.e37}

راستی عسلی مرسی که الان لالا کردی تا من بتونم یه خورده کارامو بکنم و بعدشم این پست و بزارم برات...خیلیییییییییییییییییییییی عشق منی{#emotions_dlg.e11}

فعلا ...برمیگردم با عکس ...

٨/ اسفند/ ٩٠

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سمیه مامان ارمیا
10 اسفند 90 16:48
سلام
خوبی؟ چی شد رفتی سر کار؟ از شرکت زنگ زدن به من هفته پیش که برگردم سر کار. ولی من ترسیدم نتونم از ارمیا خوب مراقبت کنم و نرفتم.


سلام عزیزم...رفتم..حالا میگم تو پست جدید..