بدون عنوان
سلام پسر گلم خوبی مامانی
الان لالا کردی منم اومدم یه خبر خوب بهت بدم ...
اگه خدا بخواد جمعه این هفته یعنی 23 دی 90 ما قراره برات مهمونی عقیقه بگیریم
حالا بعدا میام با خاطره اون روز عزیزم...همه فامیل که فهمیدن برای دیدنت لحظه شماری میکنن ...اخه این زمستونی من شمارو از ترس اینکه سرما بخوری هیچ جا نبردم
الهی قربونت برم که همه عاشقتن
نانازم حالا سختیه کار اینجاست که من 5 شنبه امتحان استخدامی دارم چون عقب افتاده بود..عزیزم واسه مامان دعاکن گلم
راستی دیشب 4/5 نصف شب خوابیدی خب خوابت نمیومد دیگه چیکار کنم
حالا یکم از کارای بامزت بگم:
وقتی عطسه ت میگیره و نمیاد الکی چند تا سرفه ی بامزهی زورکی میکنی...
ظهرا و شبا که بابایی میاد خونه تا بهت میگه سلام بابایی یه خنده ی لوسی تحویلش میدی و کلی خستگیش و از تنش در میاری و بعدشم باهاش تمرین حرف زدن میکنی ..اغوووووو...آآآآآآآآآآآآآآآآآ....اووووووووو
البته با منم اره ولی با بابایی بیشتر
تازگیا کلا وقتی خوابت میاد اواز میخونی
قربونت برم یه هفته ست که اب دهنتم خیلی میریزه نکنه میخوای دندون در بیاری شیطون
یه عالمه دوست دارم پسرم اندازه ی ستاره های اسمون
٢٠/دی/٩٠