پایان هفته 35
سلام پسر شیطون مامان
.الان تازه یه ساعته که وارد هفته 37 م شدی .وهیجان من و بابایی برای دیدنت بیشتر شده.
میدونی من دوباره سرماخوردم و یه کم حال ندارم.نمیدونم چرا اینقدر زود به زود مریض میشم مامانی.دیگه واقعا کلافه شدم.
الان که دارم برات مینویسم ساعت 1.5 نصفه شبه و من که امشب به خاطر مریضیم بیحال بودم ساعت 11 خوابیدم ولی همینطور که میبینی از خوابیدن کلافه شدمو الان در خدمت شمام.تازه از رختخواب که بلند شدم هوس اب هویچ کردم که بابایی چوووون جوووونی که این روزا دیگه داره منو خیلی لوس میکنه برام گرفت...تازه باباییی برامون سوپ خوشمزه هم گذاشته رو گاز که صبح که پا شدیم بخوریم...
خلاصه مامانی دیگه انتظار داره تموم میشه.این هفته هم من خیلی کار دارم.باید یه سری از کسریهای سیسمونیتو بخرم.وباید از یه دکتر ماما وقت بگیرم .چون میخوام اگه تونستم طبیعی زایمان کنم یه دکتر ماما خوب به طور خصوصی پیشمون باشه.واز همه مهمتر باید ساک بیمارستانمونو ببندم که اماده باشه.
عزیزم شما هم که دیگه اینروزا داری سنگ تموم میزاری واسه مامان وبابا .بعضی وقتا اینقد محکم لگد میزنی که میتونم حتی پاتو بگیرم اگه بخوام .الهی فدات شم که جات تنگ شده وبدنت مچالس تو هم .میدونم که توهم خسته شدی و میخوای زودتر بیای تو بغل مامان و بابا.عزیزم اگه فقط 2-3 هفته دیگه صبر کنی حسابی پخته میشی و دیگه ایشالله بسلامت میای پیشمون.
عزیزم باید بدونی که خیلی دوست دارم و خیلی مشتاق دیدنتم .
خداجون مواظب نی نی م باش...
٩٠/٠٧/٠٣