آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

امروز

1393/3/8 19:54
نویسنده : مامان و بابا
801 بازدید
اشتراک گذاری

امروز رفتم واسه یه قرار کاری..

همون جایی که قبلا کار میکردم حالا بعد از دو سال دوباره بهم پیشنهاد کار داده...

بعد از همه ی مشکلاتی که پیش اومد خوشحال شدم که پشیمون شدن و فهمیدن مشکل از خودشونه...

قبول کردم که برم ولی این دفه با قدمای محکم تر و یه حس قشنگ پیروزی ...

اولش نمیخواستم قبول کنم و دودلی تمام حسی بود که داشتم ...ولی کلا معتقدم هیچ چیزی اتفاقی نیست..حتما باید درسی رو از زندگی میگرفتم که نگرفتم وحالا اموزگار ازم میخواد که دوباره اون واحد و بگذرونم...

چند وقت پیش هم برای ارشد انتخاب رشته کردم ...نمیدونم قراره چی بشه ...ولی نمیخوام مقاومت کنم و فقط پیش میرم...

امروز جگرگوشمو  رو بردم یه مهد برای اشنایی...اصلا از اونجا خوشم نیومد..یه بر بچه رو مثل ... ریخته بودن تو یه زیر زمین و تو این گرما یه پنکه روشن کرده بودن روی سرشون...و کلا چند نفر خانمی که بودن سرشون تو کار خودشون بود و کاردستی درست میکردن برای روز جشنشون ..بچه ها هم برای خودشون بازی میکردن و میلولیدن تو هم..

اعتراض که کردم گفتن امروز پنجشنبه ست و چون بچه ها کمن هیچ برنامه خاصی نداریم همینطور برای تابستون..نمیدونم یعنی چون بچه ها کمن دیگه نیاز به مراقبت و رسیدگی و اموزش ندارن؟

اریا هم همش به من چسبیده بود اولش ..ولی بعد با چند تا از بچه ها ارتباط برقرار کرد ولی بازم از من چشم برنمیداشت...

باز شنبه میرم چند جای دیگه سر میزنم تا یه حای مناسب پیدا کنم..

دوشنبه هم برنامه ی مسافرت داریم اگه خدا بخواد...

توکل به او

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)