بدون عنوان
سلام پسرم
امروز روز تولد مامان نازنینته . تولدت مبارک همسر عزیزم
چی بگم ؟ از چیش تعریف کنم که نگن اغراقه ؟
از صبوری . مهربونی . گذشت . خونه داری .
هر چی بگم کم گفتم . مامانت همه چی تمومه .
خدارو شکر که مامانت هست دیروز داشتم با همکارم صحبت میکردم گفتم
بزرگترین شانس زندگیه من همسرم بوده و هست .کاش قدرشو بیشتر بدونم
.
دوستایه مامانی روی مطلب گذشته من بعضیهاشون انتقاد زیادی داشتن که
چرا اینقدر درد و سختی رو منتقل میکنم .
میدونین متاسفانه دور و بر همه ما پر شده از بچه هایی که فکر میکنن یه
شبه بزرگ شدن و از آسمون افتادن و یادشون نمیاد چی به این پدر و مادر
گذشته تا پا گرفتن .
میخوام پسرم بدونه که هر چی غم و غصه و درد بوده و هست مال ماست و
شادیهامون مال اونه
همه زندیگیمون مال اونه . توقع ندارم بزرگ که شد همش دست و پامو ببوسه
فقط یه خورده احترام میخوام . امروز یه جایی دعوت بودیم و فرزندی رو دیدم که
به مادرش فحشی میداد که آدم شاید فقط توی دعوای خیابونی بشنوه . درد
داره این .
مامان کیان درخواست یه پست شاد داشتن . چشم به زودی . آخه اگه بخوام
از کارای این وروجک بگم
که اینجا جا نمیشه .
آره ناراحتی هم هست واسه همه هست هر کسی یه جوری ولی من
بزرگترین شادی دنیا رو توی خونم دارم وقتی آخرای ساعت کاریم میشه یادم
میوفته الان میرم خونه و یه نیم وجبی با یه نیش باز میاد به استقبالم قند تو
دلم آّب میشه و این شادی تمومی نداره
وقتی توی خونم یه آرزو دارم غمی ندارم . هر چی درده مال بیرونه .
بازم میام پسرم .
شاد باشی و سلامت.
1392/7/11