آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

بدون عنوان

1392/3/31 1:29
نویسنده : مامان و بابا
225 بازدید
اشتراک گذاری

امشب ساعت 9.5 حاضرت کردم .بعد باباببت اومد دنبالت و دو نفری رفتین دعوتی شام...

منم تو این 1.5 ساعت حسابی ریلکس کردم..سفره انداختم جلوی تی وی و شام خوردم و کارتون لوراکس و نگاه کردم ...بعد از مدتها این اولین بزم یک نفره بود که داشتم واسه خودماز خود راضی

بعدش وسطای کارتونم بود که شما اومدین ..اومدم استقبالتون و بقلت کردم و یه هالمه بوسیدمت چون دلم خیلی برات تنگ شده بودولی تو یه جورای مغروری نگام نکردی و فقط چشم به کارتون داشتی تازه بوی قورمه سبزی هم میدادی..خوشمزهالهی فدات بشم یا با مامان قهر کرده بودی یا قیافه میگرفتی برام ....ولی من اینقدر بوسیدمت تا شاکی شدی و گفتی شیشی...دیگه کم کم لباسات و کندم و با بابا بازی کردی تا من کارتونم تموم شدنیشخند

بعدش فهمیدم که بابا گرسنه برگشته خونه چون فکر کرده تو غذات کمه برات غذای جدا نگرفته و تو هم گشنه و عاشق قورمه سبزی همه ی غذاش و تا ته با ماست و نوشابه ش زدی تو رگ قهقههقهقههنوش جونت عزیزم...

بهت میگم مامان و چند تا دوست داری میگی ده تاماچنفس بابا جیگر بابا عسل بابا کیه؟ من منماچ

عموزنجیر باف -آریا:بییییه بییییه(بله)زنجیر من و بافتی :بیییه بیییه .....تا اخرش با صدای چی بییی یعنی ببعی بعدش میگم ببعی میگه :ببببع ببببع تا اخرش ...عاشق این دو تا شعری ...

وقتی بغل میکنی من و بابا رو میگی عسسسسل...عزیزم عسل که خودتی ماه من...

کلمه های جدید:مورچه -بسین(بشین)کوش؟؟- نتن (نکن)-ترسید -عس(عکس)-جیش و ....

دیگه خیلی واسه جیشت سخت نمیگیرم چون استرسی و عصبی شده بودی و به قول روانشناس بالاخره وقتش که برسه خودت میگی و هیچ بچه ای تا حالا با پوشک وارد دانشگاه نشدهنیشخند

این روزا اسباب بازیای مورد علاقت تخته ی اهنربایی و ادم اهنیت که بهش میگی آهی و دو تا تخته ی موزیکالت هست...استاد جازدن باتری هستی و اینقدر پشتکار به خرج میدی تا همشو درست جا میزنی و کار میکنه.مخصوصا اهنی شش تا باتری میخواد خیلی کار سختیه باازمون و خطا ...استخر بادیت هم تغییر ماهیت داده و به عنوان خونه یا پتو بیشتر مورد استفاده قرار میگیرهخنده

الان لالاکردی عشقم خوابای خوب ببینی ...قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان کیان
31 خرداد 92 11:40
آرزو
پس چرا عکس نذاشتی از جوجه ای؟


وااااااااااای ببخشید خسته بودم برای عکس..به زودی میزارم عزیزم
مامان آویسا
1 تیر 92 12:57
واي كه بعضي وقتها واقعا تنهايي حال ميده با اينكه دلمون براي نيني هامون تنگ ميشه
حالا چرا شما نرفته بودين ماماني
قربون صحبت كردنش
آره عزيزم براي جيش گفتنش هنوز زوده تا دوسالگي وقته ماماني


مرسی عزیزم از لطفت...اخه مهمونی مردونه بود ..بووس
مامان کیان
4 تیر 92 22:05
سلام آرزو جون.خوبی؟کیان تو جشنواره ی تابستانی نینی وبلاگ شرکت کرده.با ارسال عدد 120 به شماره ی 20008080200 به کیان رای بدین و ما رو همراهی کنید.مرسیییییییی


چشششششم عزیزم
مامان محمدرضا
7 تیر 92 14:39
سلام دوست خوبم محمدرضا جون تو جشواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده ،خوشحال میشم بهش رای بدین فقط کافیه کد231 روبه شماره 20008080200 پیامک کنید مرسی از همراهیتون.
مامان طلا
7 تیر 92 17:34
خوش به حالتون . ای کاش یکی هم پیدا میشد پدر و پسر خونه ما رو دعوت میکرد . مامانش کلا زود واسه از پوشک گرفتن اقدام کردی . مامانای دور و بر من دو سالگی اقدام کردند میگن عالی بوده و بچه شون فقط یکی دو بار خودشو خیس کرده. منم که تنبل گذاشتم واسه همون دوسالگی




اره همون دوسالگی خوبه ..منم الان دیگه کلا پمپرز میزارم براش فقط الکی فرش ها ی طفلکی کثیف شدن....ههه



مامان پرهام
10 تیر 92 19:38
این وسط طفلکی بابای بچه!


اره ولی درس خوبی گرفت
مامان ارمیا و ایلمان
11 تیر 92 9:43
سلام عزیزم. نوش جونت قرمه سبزی. خوب کاری کردی همشو خوردی. بخور قوی بشی.



مرسی خاله جون
مامان سهند و سپهر
12 تیر 92 10:39
سلام ماماني . به به پدر و پسر رفتن مهموني ؟ چه خوب. چه عالي.
ميگم منم از ترس شكست هنوز شروع نكردم . پس منم صبر كنم تا دوسالگي. البته كار من سخت تره...

اره خودتو خسته نکن عزیزم...واقعا که دو تا خیلی سخت تره..