91/11/10
سلام جوجه ی ناز نازی من
عزیزم پونزده ماهگیت مبارک گلم...
5 م با هم رفتیم بهداشت واسه قد و وزن ...خدارو شکر همه چی خوب بود قدت 83 و وزنت 12 کیلو بود..که خیلی عالیه...نوبت بعدی 18 ماهگیه که واکسن داری...
عزیزم این روزا خیلی کارای خطرناک میکنی...مثلا چند روز پیش بود که دیدم با ناله و یه کم گریه صدا میزنی ما ما ما ما...بعد گفتم لابد داری لوس میشی منم نیومدم و گفتم آریا تو بیا اینجا پیش عروسکت...همیشه که میگم بیا در حال گریه کردنم میای ولی دیدم پیدات نیست و کم کم داری گریه میکنی ...ترسیدم و زود پریدم و دیدم...وااااااااااای رفتی رو صندلی و بعد نمیدونم چه جوری رفتی روی میز کامپیوتر ...هم تعجب کرده بودم هم خندم گرفته بود...بعد خودتم از ارتفاعش تریده بودی فقط مردمک چشمت و به سمتم برگردونده بودی...اخه بچه ارتفاعش خیلی بلنده چه جوری رفتییییییییییی؟؟؟؟؟ ایییییییییییی خدا
دیگه قد بلندی میکنی و دستت به همه چی میرسه و کار من خیلی سخت شده...مدام باید مواظبت باشم که کارای خطرناک نکنی....
اصلا هم دیگه سمت اسباب بازیات نمیری ...یا اگه بری فقط یک دقیقه...عوضش یک سر در حال اشپزی کردنی البته از نوع مجازیش...مدام قابلمه ها و درهاش و به هم میکوبی و قاشق میزنی توشون...میگم هر چی بابایی اشپزی نمیکنه پسرم میخواد کمک حالم باشه...افرین جوجه ی طلایی خوشکلم...
چند روزی هم هست که همه ی تسبیح های توی خونه رو پیدا کردی و سه چارتایی میندازی گردنت..مهر هم که ببینی در جا سر رو مهر و باسن به هوا...واقعا عاشق سجده کردناتم ...مطمئنم که خدا جون هم دوست داره عزیزم...
در اینجا دعوت می کنم آریا رو به روایت تصویر مشاهده کنید...
آریا و ماشین بازی
نوش جان...
اون دندونا و خال خوشکلت تو حلقم
اگه تونستین حدس بزنین که این چیه؟؟؟
این آریاست که بولوز مامانشو تنش کرده و توش گیر افتاده...
بله پسرم این فقط گوشه ای از کاراته.....غذا خوردنت و که دیگه نگو...اینقدر ماست دوست داری که اگه ماست سر سفره باشه فقط شیرجه ازاد تو ماست ...و اینکه خیلی دوست داری کاسه ماست و سر بکشی..دیگه عاشق هله هوله از نوع مضرش هستی که البته با مدیریت من و بابا خیلی کم گیرت میاد ....مثل پفک..نوشابه...اولش از نوشابه خوردن میترسیدی ولی الان تو خوردنش متاسفانه مستقل عمل میکنی...البته بیشتر وقتا یه کم شکلات بهت میدم که مورد علاقته....
کلمه جدید هم دو و سه هست ...یک رو نمیتونی بگی هنوز
امروز بردمت حموم ...توی حموم کلی بازی کردی و خوشبختانه سر شستن سرت گریه نکردی ...چند وقته که دو تا بطری کوچیک پلاستیکی با لیوان بردم تو حموم و خیلی سرگرم میشی باهاشون ...مدام پر و خالیشون میکنی و خوشحالی...
من دیگه میرم....عزیز دلنشین من بیشتر از هر چیز دوست دارم...