آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

91/11/10

1391/11/11 1:35
نویسنده : مامان و بابا
324 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه ی ناز نازی من

عزیزم پونزده ماهگیت مبارک گلم...

5 م با هم رفتیم بهداشت واسه قد و وزن ...خدارو شکر همه چی خوب بود قدت 83 و وزنت 12 کیلو بود..که خیلی عالیه...نوبت بعدی 18 ماهگیه که واکسن داری...گریه

عزیزم این روزا خیلی کارای خطرناک میکنی...مثلا چند روز پیش بود که دیدم با ناله و یه کم گریه صدا میزنی ما ما ما ما...بعد گفتم لابد داری لوس میشی منم نیومدم و گفتم آریا تو بیا اینجا پیش عروسکت...همیشه که میگم بیا در حال گریه کردنم میای ولی دیدم پیدات نیست و کم کم داری گریه میکنی ...ترسیدم و زود پریدم و دیدم...وااااااااااای رفتی رو صندلی و بعد نمیدونم چه جوری رفتی روی میز کامپیوتر ...هم تعجب کرده بودم هم خندم گرفته بود...بعد خودتم از ارتفاعش تریده بودی فقط مردمک چشمت و به سمتم برگردونده بودی...اخه بچه ارتفاعش خیلی بلنده چه جوری رفتییییییییییی؟؟؟؟؟ ایییییییییییی خدا

دیگه قد بلندی میکنی و دستت به همه چی میرسه و کار من خیلی سخت شده...مدام باید مواظبت باشم که کارای خطرناک نکنی....

اصلا هم دیگه سمت اسباب بازیات نمیری ...یا اگه بری فقط یک دقیقه...عوضش یک سر در حال اشپزی کردنی البته از نوع مجازیش...مدام قابلمه ها و درهاش و به هم میکوبی و قاشق میزنی توشون...میگم هر چی بابایی اشپزی نمیکنه پسرم میخواد کمک حالم باشه...افرین جوجه ی طلایی خوشکلم...

چند روزی هم هست که همه ی تسبیح های توی خونه رو پیدا کردی و سه چارتایی میندازی گردنت..مهر هم که ببینی در جا سر رو مهر و باسن به هوا...واقعا عاشق سجده کردناتم ...مطمئنم که خدا جون هم دوست داره عزیزم...

 

در اینجا دعوت می کنم آریا رو به روایت تصویر مشاهده کنید...

آریا و ماشین بازی

نوش جان...قلب

اون دندونا و خال خوشکلت تو حلقماز خود راضی

اگه تونستین حدس بزنین که این چیه؟؟؟سوال

این آریاست که بولوز مامانشو تنش کرده و توش گیر افتاده...قهقهه

بله پسرم این فقط گوشه ای از کاراته.....غذا خوردنت و که دیگه نگو...اینقدر ماست دوست داری که اگه ماست سر سفره باشه فقط شیرجه ازاد تو ماست ...و اینکه خیلی دوست داری کاسه ماست و سر بکشی..دیگه عاشق هله هوله از نوع مضرش هستی که البته با مدیریت من و بابا خیلی کم گیرت میاد ....مثل پفک..نوشابه...اولش از نوشابه خوردن میترسیدی ولی الان تو خوردنش متاسفانه مستقل عمل میکنی...البته بیشتر وقتا یه کم شکلات بهت میدم که مورد علاقته....

کلمه جدید هم دو و سه هست ...یک رو نمیتونی بگی هنوز چشمک

امروز بردمت حموم ...توی حموم کلی بازی کردی و خوشبختانه سر شستن سرت گریه نکردی ...چند وقته که دو تا بطری کوچیک پلاستیکی با لیوان  بردم تو حموم و خیلی سرگرم میشی باهاشون ...مدام پر و خالیشون میکنی و خوشحالی...

من دیگه میرم....عزیز دلنشین من بیشتر از هر چیز دوست دارم...بغلماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامی ندا(پسرهایی از جنس عشق )
11 بهمن 91 5:29
سلام عشق من 15 ماهگیت مبارک باشه پسره خوشگلم ایشالا همیشه زنده و سلامت باشی قربونت برم تو این عکسا شیطنت ازت مبارهههههههههههههههههه


مرسی خاله جون ...بووووووووس
مامان گیسوجون
12 بهمن 91 0:34
عزیزمممممم الهی همیشه سلامت باشی و شاد
دوست گلم از مهربونیت ممنونم نگران واکسن نباش ان شاا... که به خوبی وخوشی تموم میشه فقط حواست باشه واکسن ایرانی بزنی به من کسی نبود بگه


مرسی از راهنماییت عزیزم...حتما حوام هست...
مامان سهند و سپهر
13 بهمن 91 22:20
سلام به آریا پسر گل خوبی خاله جون ؟ شیطونی میکنی؟ نازیییییییییییی. پانزده ماهگیت مبارک.
از همراهیتون ممنونم . ایشالا خدا همه بیماران و شفا بده.


ممنون عزیزم...ایشالله
مهرناز(مامان آرسام)
14 بهمن 91 0:06
ای من قربون تو پسمل ناز شیطون بلا بشم با اون خال خوشگلت
آخه چجوری رفتی روی میز خالههههههههه؟؟!!!!!!


مرسی خاله جون....
مهرناز(مامان آرسام)
14 بهمن 91 0:07
15 ماهگیتم مبارک عشقم
مامان آویسا
14 بهمن 91 12:41
به بابایی بگو بیاد آریا جان رو ببین یاد بگیره کمک کنه
عزیزم کارای خطرناک نکن گل پسر مامانی شما هم مواظبش یاش
عاقیت باشه عزیزیم


هههههههههههی دست رو دلم گزاشتی عزیزم...مرسی از لطفت
مامانه کیانا
14 بهمن 91 18:35
الهی بگردمت من اون لباس خال خالیت هم تو حلقم عزیز خاله منو عمو و کیانا واقعا دوستت داریم دلمون واسه شیطونیهات تنگیده جوجه بامزه


مرسی خاله جون...ما هم دلمون بربی کیانا کوچولو تنگ شده ...بووووووووووس
مامان کیان
15 بهمن 91 0:08
وااااای آرزوووووو اینا واقعا همزادن
کاراشون عین همههههههه


اره واقعاااااااااا