آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

عید مبعث مبارک

1391/3/30 0:58
نویسنده : مامان و بابا
242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامان لبخند مامانی الان لالا کردی...

امروز از صبح خونه مامان من بودیم ...عموی منم اونجا بودن با زن عمو و هانی شیطون و ریحانه کوشولو

یه چیز جدیدی هست که یه کم نگرانم کرده...

دیروز بعداز ظهر رفتم خونه مامان علیرضا که تازه اسباب کشی کرده بود که یه کم کمک کنم و تو رو گذاشتم پیش مامانم ...ولی بعد یه ساعت مامانم زنگ زد که ارزو  اریا خیلی داره گریه میکنه و بهونه نبودنت و میگیره و بیا.... منم که اومدم خیلی ذوقیدی و اومدی بغلم...بعدشم رفتی پی بازی و فقط هر چند دقیقه یک بار من و چک میکردی که هستم یا نه....چشم

امروزم خونه مامانم رفتم حموم و دیدم بعد 5 دقیقه پشت دری با مامان جون...بازم واینستادی و مامانم عین چند دقیقه رو راهت میبرد...دوباره بعدشم که اومدم بیرون همینجوری بودنم و چک میکردی...

حالا نگرانی من اینه که نکنه اون مدتی که سر کار میرفتم اینقدر روت تاثیر گذاشته وگرنه تو همیشه با مامان جون تنهایی وایمستادیمتفکر

بازم خدا رو شکر که دیگه نمیرم سر کار نههههههههههههههههههههههههورا

ولی تازگی یه کار حسابداری قبول کردم که تو خونه انجام بدم ...حسابداری اورژانس 115 هست ...یه ماه وقت دارم که ترازشونو تا زمان اظهار نامه های مالیاتی تحویل بدم...مامان جون خدا کنه که تو هم یه کم همکاری کنی تا من بتونم بیشتر برای کارم وقت بزارم...

راستی خونه ی مامانی که بودیم دیگه تو همه ی اتاقا رژه میرفتی...سر جاروبرقی ...کتابای دایی ارمین که داره برای کنکور درس میخونه ..اشپزخونه ووووو...تقریبا همه جا زفتی ....

خونه ی خودمونم که تقریبا یک ماه هست که طرح ایمن سازی اجرا شده و به مرور داره عرصه تنگ تر میشه...مثلا روی میز تلویزیون تشک پهن کردیمتعجب چون یه سر دهنتو میزدی به شیشه ...و جلوی پله ها و شومینه رو پوشوندیم با پشتی...خلاصههههه که کلا در خدمتیمماچ

یه بازی رو هم که خیلی دوست داری اینه که میری جلوی پرده میشینی و خودتو اونتو میپیچی ...یا اینکه خودتو مثل پیشی گربه ها میمالی به پتو وبعد از اون خنده های لوسی تحویل من و بابا میدی که دلمون میبره....

بابا جونتم که دیگه عاشقته مامانی .هر چی که به ذهنش برسه که برات خوب و مفیده چه از خوردنی تا اسباب بازی سریع برات تهیه میکنه...و ادمی که مثلا بعضی وقتا نمیفهمه که من رفتم ارایشگاه یا موهامو رنگ کردم امروز جلوی مهمونا خونه مامانم قبل از احوالپرسی باهاشون فهمید که ابروت قرمز شده چون زده بودیش به میزدل شکسته

نیشخندنه شوخی کردم عزیزم بابات هم بهترین شوهر دنیاست و هم مهربونترین بابای دنیا پس خدا کنه که هر دومون قدرشو بدونیم...یه عاااااااااااااااااااااالمه بوس به همراه عشق تقدیم به علیرضای عزیزمماچ

خب حرف که زیاده ولی دیگه برم که از فردا باید کارم و شروع کنم...پیشاپیش از همکاریت ممنونم گل مامان ...دوست دارم ...عاشقتم.....ماچ

عید مبعث  مبارک به همه ی دوستای گل و مهربونمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

ماماشهین نیازخاتون
30 خرداد 91 1:30
سلام خانمی عیدمبعث مبارک باشه حرف دلتوبه بابای پسرنانازیت بگو تابدونه که قلبت عشق وتوجه بابای نی نیتو میطلبه
مامان کیان
30 خرداد 91 2:03
سلام عزیزم.عید شما هم مبارک گلم من فردا شب ساعت 9 آن میشم.اگه تونستی بیا.امیدوارم این نینی ها بذارن ما 2 کلمه بحرفیم اگه هم که نا آرومی کردن باشه واسه یه موقع دیگه
مامان کیان
30 خرداد 91 22:57
سلام مامانی.من اومدم نبودی به خداااا خودت برام کامنت بزار کی میای صبح 11 خوبه؟ اگه موافقی بگو بهم
مامان طلا
31 خرداد 91 13:05
همیشه شاد باشید
mami neda
31 خرداد 91 21:04
سلام عزیزممم.. قربون این پسمل شیطون بشم من
ایمن سازی من هم کم کم باید شروع بشه هههههههه
راستی عکس نمیزاری از این پسمل خوشگل دلم براش تنگ شده


چشم ندا جون ...حتما
مامان کیان
3 تیر 91 15:15
سلیییییی آرزو جون بالاخره کشف کردم تو وب چه جوری میشه چت کرد آریا جونی رو ببوس
مامان کیان
3 تیر 91 15:17
مامان کیان
3 تیر 91 18:39
راستی گلم برو تو قسمت نی نی گپ درخواست دوستی منو تائید کن


چشم عزیزم...
نایسل
4 تیر 91 14:00
قربونت برم آشتی کردیم دیروزززز
مامان طلا
5 تیر 91 10:39
عید شما هم مبااااااااااااررررررررررررررررک