آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

خروسک

1392/9/4 9:48
نویسنده : مامان و بابا
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم...

چند شب سخت رو داریم پشت سر میزاریم..چون مریض شدی و دیروز که بردیمت دکتر گفت خروسکه...

نیشخندنحند گوگولی نمیکنی به قول خودت ولی بجاش تا بخوای سرفه های وحشتناک و نفس تنگی و دیشبم که تب داشتی ...خیلی زیاد نبود و با اب ولرم که برات گذاشتم پایین اومد فرشتهتوی روز هم بهانه هات کم نیستن چون مریضی همش بغل میخوای....طفلگی بابایی و که کلا ول نمیکردی قبلا وقتی خونه ست حالا بدتر شده و دسشویی هم نمیتونه بره....زبان

همیشه وقتی بابا خونست تو دیگه اصلا طرف من نمیای و بقول معروف شاید اونو ترجیح میدی...گریهبیا بچه بزرگ کن...هههههی روزگارگریهالبته طرف پر لیوان هم هست که شاید میخوای به من استراحت بدیاز خود راضی...

عاشق خوابیدنتم...هر بچه ای یه جوری میخوابه .تو هم عادت کردی دست منو بزاری زیر سرت و اینجوری زود خوابت میبره...وقتی هم که خوابیدی تا میخوام دستمو بکشم مقاومت میکنی تو خواب و نمیدیش بهم...اخه دست خودمه ..اااااااا بااابااااماچ

خیلی خیلی هم عاشق بازی کردن با بچه های دیگه ای تو خونه که هستیم همه ی بچه های فامیل و یاد میکنی ..کاپشن و کلاه به سر به من میگی رفتم ایانا (کیانا)اباسبز (ابوالفضل)پارسا...جالبیش اینه که به خواهر ابوالفضل که بهش میگه ابجی تو هم میگی ابجیقهقهه

حرف زدنت هم خیلی خوب و روون شده ..دیروز به من میگی :مامان باتی ندیدی؟تعجب

یه وقت هم که به چیزی پیله میکنی جمعش میکنم میگم هاااپو بردش خونشون...تو هم خیلی شیک بیه وقتاا متلا وقتی که مداد منو گم کردی و میگم اریا مداد رسمم کوش ؟میگی هااپو برد خونشونتعجبقهقهه

یه روزم یه چیز پرت کردم پیش علیرضا و گفتم پیش شما...تا یکروز لگو یی بود که به سر و صورتم پرتاب میشد و گفته میشد پیش شمامتفکرنیشخند

این یکی خیلی جالب تره وقتی با بابا میری بیرون با ماشین به هر ماشین متخلف که میرسی که راهو سد کرده یا پیچیده جلوتون...شیشه رو میکشی پایین و با دعوا میگی بیو دیگه اااااا...بیو...اااااااا گفتنت تو حلقم..این کارم از بابات یاد گرفتی و شدی همیار پلیس که نه همیار بابا...

از خواب هم که پا میشی هنوز مژه وا نکرده میگی تویژون و زودی میری و روشنش میکنی ...کلا نگهبانی میدی طول روز که حتی یه دقیقه هم کسی خاموشش نکنهخنثی

وقتی هم یه چیزیو دست من میخوای میگم واستا برات اینجوریش کنم میگی بیدم(بلدم)مژه

فدات بشم عزیزم...کاش من به جای تو مریض میشدم...زودی خوب شو نفسم...بوووس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان سهند و سپهر
4 آذر 92 10:18
خدا بد نده امان از این ویروسهای بدجنس ایشالا زود زود خوب بشه پسر گلی حاضر جوابیهاش خیلی بانمکه . ببوسش
مامان آویسا
4 آذر 92 14:59
عزيزم ان شالله زود خوب بشي گلكم خانومم برو خدارو شكر كن ما هم راضي بوديم دخترك مارو فراموش مي كرد مي رقت سراغ بابايي يا دوستي چيزي قربون حرف زدناش كه عاشق حرف زدناي كوچولوهام
مامان گیسو جون
4 آذر 92 20:09
ان شاا... دیگه مریضیشو نبینید ماشاا... هزار ماشاا...
مامان سهند و سپهر
17 آذر 92 13:44
خدا بد نده . ایشالا بهتر شده آریا جونی؟ ممنون خاله سعیده جونی
مامان کیان
17 آذر 92 22:55
آخیییی آریای عزیزم ایشالا زود خوب بشی آرزو خوش به حالت من آرزومه کیان به باباش بچسبه ولی همش به من وصله در هر شرایطی! اره بابا منم زیاد بدم نممیاد به باباش بچسبه...چون علیرضا پست و میخوند یه خورده نرمش سیاسی انجام دادم البته از نوع قهرمانانه
مامان طلا
18 آذر 92 16:26
الهی ایشالا خاله زودتر خوب بشی مرسی خاله
مامان کیان
24 آذر 92 23:58
آریا گلی الان خوبی؟ بله خاله جون مرسی از لطفت
مامان کیان
7 دی 92 22:54
کجایی دوستم؟؟؟ سلام اومدم عزیزم