خروسک
سلام عزیز دلم...
چند شب سخت رو داریم پشت سر میزاریم..چون مریض شدی و دیروز که بردیمت دکتر گفت خروسکه...
نحند گوگولی نمیکنی به قول خودت ولی بجاش تا بخوای سرفه های وحشتناک و نفس تنگی و دیشبم که تب داشتی ...خیلی زیاد نبود و با اب ولرم که برات گذاشتم پایین اومد توی روز هم بهانه هات کم نیستن چون مریضی همش بغل میخوای....طفلگی بابایی و که کلا ول نمیکردی قبلا وقتی خونه ست حالا بدتر شده و دسشویی هم نمیتونه بره....
همیشه وقتی بابا خونست تو دیگه اصلا طرف من نمیای و بقول معروف شاید اونو ترجیح میدی...بیا بچه بزرگ کن...هههههی روزگارالبته طرف پر لیوان هم هست که شاید میخوای به من استراحت بدی...
عاشق خوابیدنتم...هر بچه ای یه جوری میخوابه .تو هم عادت کردی دست منو بزاری زیر سرت و اینجوری زود خوابت میبره...وقتی هم که خوابیدی تا میخوام دستمو بکشم مقاومت میکنی تو خواب و نمیدیش بهم...اخه دست خودمه ..اااااااا باااباااا
خیلی خیلی هم عاشق بازی کردن با بچه های دیگه ای تو خونه که هستیم همه ی بچه های فامیل و یاد میکنی ..کاپشن و کلاه به سر به من میگی رفتم ایانا (کیانا)اباسبز (ابوالفضل)پارسا...جالبیش اینه که به خواهر ابوالفضل که بهش میگه ابجی تو هم میگی ابجی
حرف زدنت هم خیلی خوب و روون شده ..دیروز به من میگی :مامان باتی ندیدی؟
یه وقت هم که به چیزی پیله میکنی جمعش میکنم میگم هاااپو بردش خونشون...تو هم خیلی شیک بیه وقتاا متلا وقتی که مداد منو گم کردی و میگم اریا مداد رسمم کوش ؟میگی هااپو برد خونشون
یه روزم یه چیز پرت کردم پیش علیرضا و گفتم پیش شما...تا یکروز لگو یی بود که به سر و صورتم پرتاب میشد و گفته میشد پیش شما
این یکی خیلی جالب تره وقتی با بابا میری بیرون با ماشین به هر ماشین متخلف که میرسی که راهو سد کرده یا پیچیده جلوتون...شیشه رو میکشی پایین و با دعوا میگی بیو دیگه اااااا...بیو...اااااااا گفتنت تو حلقم..این کارم از بابات یاد گرفتی و شدی همیار پلیس که نه همیار بابا...
از خواب هم که پا میشی هنوز مژه وا نکرده میگی تویژون و زودی میری و روشنش میکنی ...کلا نگهبانی میدی طول روز که حتی یه دقیقه هم کسی خاموشش نکنه
وقتی هم یه چیزیو دست من میخوای میگم واستا برات اینجوریش کنم میگی بیدم(بلدم)
فدات بشم عزیزم...کاش من به جای تو مریض میشدم...زودی خوب شو نفسم...بوووس