آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

پایان تیر ماه 92

1392/4/29 2:26
نویسنده : مامان و بابا
562 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

ایندفه هم دیر شد ...

ولی دلیلم موجهه.یک ماه پیش یه کار حسابداری قبول کرده بودم که بیشتر کاراش مونده بود هفته ی اخر..

اصلا من زن روزهای اخر هستم...

مدرسه و دانشگاه هم که میرفتم نزدیک امتحانا در تکاپوی جزوه و کتاب و خوندن بودم و اتاقم به زمین مین گذاری شده شبیه بود...واقعا خدا رو شکر که با موفقیت تموم شدنزبانخیلی خسته نباشم...

برای این کار هم یک هفته تا ساعت 4 صبح بیدار بودم و هندزفری تو گوش مشغول سندزدناز خود راضی

پسرم هم دیگه اقا شده و جیششو میگه...تقریبا دو هفته ای هست ...و با مامانش میره دسشویی...

واقعا گره کار همین بود که باید وقتش میرسید...حیف که قبلش اینقدر خودمونو خسته کردیم پسری نهههه؟

حرف زدنت هم خیلی روونتر شده و همیشه هر کلمه ای که میشنوی با لحجه ی خوشکل و ملوس خودت تکرار میکنی...

اینقدر واقعا کلمه بلدی که نوشتنش بیفایدست ولی عوضش کلی فیلم میگیرم ازت که یادگاری بمونه...

عزیز دلم خیلی شیرین و دوستداشتنی هستی و خیلی هم باهوش ...دقیقا میدونی که هرچیزی مال چه کاریه و وقتی کار بد میکنی تا یه نیگاه بهت میکنم زود قهر میکنی چون میدونی دلم طاقت نمیاره که لبات و اونجوری جمع و اویزون میکنی و عجیبه بلدی چیکار کنی دل همه رو نرم کنی ...قهر کردنات که از بس بامزست اصلا تعریف کردنی نیست فقط خوردنیه....

مشکل کمردردم  هم دوباره اوت کرده ...حتی یه وقتایی خودم تو خونه یک کم ورزش میکردم ولی دیگه فعلا تعطیلش کردم ...

بابایی هم دو روزیه که از کمردرد مینالهتعجبنمیدونستم تا حالا که کمردرد هم مسریه...نیشخندخب حالا میدونم...

واسه اخر ماه رمضون هم داریم نقشه ی سفر میریزیم...ایشالله که میریم مسافرت به همراه مامانی و بهت خوش بگذره عسلم...

عمه جون و خونواده هم یک هفته ایه رفتن مسافرت و تقریبا هر روز ازمون میخوای که فیلم پارسا و دریا برات بزاریم یا گوشی و میاری و مثل یک سی دی خش میری رو مخمون که به عمه زنگ بزنیم و دقیقه ها صحبت میکنی باهاشون...مژه

خب دیگه من میرم مامانی ولی زود میام با یه هالمه عکس....

دوست دارم به اندازه ی ستاره های اسمون...بغل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان کیان
30 تیر 92 16:13
آفرین خاله جون که جیشتو میگی
به کیانم یاد بده
چرا دوستم کمردرد داری؟البته منم هر از گاهی دارم


فکر کنم چون سنگین شده دیگه واقعا از توانم خارجه بغل کردنش...مخصوصا وقتی میرم بازار و مدت طولانی تری مجبورم بغلش کنم...
مامان کیان
30 تیر 92 16:13
راستیییییییی آرزو به کیان رای دادی؟؟؟؟بدیاااااااا با گوشیه بابای آریا هم بده


اره رای دادم...چشم حتما ...
مامان سهند و سپهر
31 تیر 92 8:52
واي چه پسر خوشگل و باهوش و ملوسي
آفرين كه جيشتو ميگي بيا و يه كلاس آموزشي هم واسه سهند و سپهر بذار عزيزم!
ماشالا شيرين زبون شدي مراقب خودت باش مامان مهربونت نخورتت ها!!
واي چه جالب من كه هرچي بيرون ببرمشون همش ميخوان بدون اينور اونور و دست منو هم راضي نميشن بگيرن!!
بوس آريا كوچولو


مرسی ...ایشالله سهند و سپهر جونم به زودی جیششونو میگن..
واااااااای خیلی مواظب باشین مال شما دو تان خیلی بیرون رفتن سخت میشه...تنهایی که فکر کنم اصلا نمیشه...البته فعلا
مامان طلا
2 مرداد 92 15:12
خوب پس یکی دیگه از مراحل سخت رو به سلامتی پشت سر گذاشتین . آخیش دیگه خرج پوشک ندارین. خوب مامانی کالسکه رو گذاشتن واسه پیاده روی های طولانی که شما هم اینقدر به کمرت فشار نیاد. بلزم خوش به حالتون که این پروژه رو پشت سر گذاشتین من هنوز جرات نمیکنم سپهرو باز بذارم . آخه اگه جیش کنه توی آپارتمان آب و آب کشی خیلی سخته


مرسی عزیزم ....مامانی ولی فکر کنم حالا حالا ها از خرج پوشک رها نشیم ..چون موقع خواب و ددر رفتن خودش میاره پوشکشو و میگه عوض...ههههه
محراب و مليكا
9 مرداد 92 12:05
مواد لازم

سفیده تخم مرغ 6 عدد

پودر قند 200 گرم

پودر نارگیل 150 گرم

وانیل مقداری

طرز تهیه

اول سفیده های تخم مرغ رو انقدر هم میزنیم تا سفید بشه و پف کنه و وقتی که پره های هم زن رو به طرف بالا میکشیم سرش تیز تیز بشه بعد پودر قند و اضافه میکنیم و بازم حسابی هم میزنیم تا کشدار بشه .بعد موادو روی حرارت بخار آب میذاریم



و آروم آروم هم میزنیم تا کشش بیشتر بشه.بعد 10 دقیقه از روی حرارت برش میداریم و پودر نارگیل و وانیلو اضافه میکنیم و با کاردک هم میزنیم.بعد توی قیف میریزیم و توی سینی که کاغذ روغنی انداختیم میریزیم



و در فر با 170 درجه سانتیگراد میپزیم مدتشم بستگی به شکل شیرینی ها داره یکم باید قهوه ای بشه







مرسی از دستور شیرینی که گذاشتی...
ای کاش ادرس وبتو هم میزاشتی تا بعدا بهتون س بزنیم
مامان تربچه
18 مرداد 92 13:14
سلااااااااااااااااااام
عیدتون مبارررررررررررررررررک



مرسی عزیزم...عید شما هم مبارک