آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

خرداد ماه 92

1392/3/1 1:30
نویسنده : مامان و بابا
240 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین زبونمقلب

قبلا خونده بودم که 1/5 تا 2 سالگی مرحله ی انفجار زبانی کودکه ولی تا این حد انتظار نداشتم ازت عزیز دلم...هر روز که هر ساعت به کلمه ها و جمله هایی که میتونی بگی افزوده میشه و چقدر این کلمه ها رو با لحجه ی شیرینی میگی از خود راضیبه خاطر همین چندین بار در روز توسط من و بابا چلونده میشیمژه

مثلا: موش یعنی موز-ماش یعنی ماست-دوخ یعنی دوغ-دایی یعنی چایی-دریی یعنی دریا-آوا -بولیش یعنی بولیز- شبال یعنی شلوار -باااااد-و خیلیای دیگه...عمه کلمه ی مورد علاقته فعلا و عمه جون مهربونتو از صبح تا خود شب موقع خواب چندین بار صدا میکنی...

یه چیز بامزه ی دیگه هم کلمه ی نیو نیو هست یعنی نرو نرو زبان

به ماهی عیدمون هم که هنوز زنده ست و همچنین ماهیای تو اکواریوم مامانی هم خیلی ابراز علاقه میکنی.

این روزا هم که کلا شدی بابا برقی از صبح تا شب فقط روی هم یک ساعت پات روی زمینه بقیشو روی مبل هستی و سیم پنکه و بیسیم و کامپیوتر و بارها و بارها وصل و قطع میکنی...بابایی امشب بهت گفت بابا من خسته شدم تو هنوز خسته نشدی از این کار؟؟؟قهقهه و به لطف حضور پنکه حسابی باد شناس شدی و هر جا که یه نسیمی بوزه دستت و میاری بالا و میگی باد باد باد باد و اینقدر تکرار میکنی تا من مثلا بگم آره باد آفرین.کلافه

بیرون رفتن و پیاده روی و پارک رفتن و بازی با پارسا و دریا جون هم از کارای مورد علاقته...یه روز رفتیم پیاده روی و خیلی راه رفتی و توی راه هر جا پله میدیدی میشستی روش و خستگی در میکردی...بعد مثلا داشتیم میرفتیم یه هو اریا نیست ...داشتی راهو بر میگشتی که به بچه هایی که دوچرخه سواری میکردن برسی...و توی راه یه هالمه گل چیدیم و کلا خیلی خوش گذشت...

کلا عزیزم ماشالله خیلی پسر خوب و خوش اخلاق و مهربون و خوش خنده ای هستی و مامان و بابا حسابی عاشقتن شیرین زبونم...

راستی دایی امیر هم یک هفته ای بیمارستان بستریه به خاطر عفونت ریه ...حالش خیلی بهتر شده...امیدوارم زود خوب خوب بشه و برگرده خونه..طفلکی مامانی و بابایی هم خیلی خسته شدن تو ی بیمارستان خودشم همینطور..

همه ی شبات پر ستاره ...خوب بخوابی نفسم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان طلا
2 خرداد 92 17:11
آفرین آفرین صد باریک اله آفرین خوشم میاد اینقدر با سپهر وجه تشابه داره


ممنون خدا حفظشون کنه برامون...خیلی شیرینن
مامانه کیانا
3 خرداد 92 20:18
سلام خوبین چند وقتی نیومدم عجب پربار بود قربونش بشم خیلی ناز شده ماشاا... کیانا خیلی یاد آریا و اون بوسهای آبدارش میکنه تقریبا فقط حافظ نمیدونه که آریاجیگر چطوری کیانارو بوس میکرد و میگف بوووووو و همه بزاق دهنش رو نثار ادم میکرد خیلی ببوسش مامانش راستی روزت هم مبارک


مرسی عزیزم...ایشالله ایندفه که کیانا و اریا به هم برسن دیگه بوس باز نمیده ..بچم پیشرفت کرده..کیانا جونو ببوس
مامان سهند وسپهر
4 خرداد 92 10:20
خدا نگهش داره براتون . ای جونم ماشالا دارن حسابی بزرگ میشن نینی هامون. و حسابی شیطون. از تکرار هم که فقط لذت میبرن.خیلی جالبه. ببوسینش.


چشم حتما...مرسی دوست خوبم که سر زدی ...تو هم دوقلوها رو ببوس از طرف من
مامان آویسا
4 خرداد 92 17:57
با اين همه توصيف اين شيرين رو بايد خوردش
پياده روي با گل پسر حال ميده ها


اره خیلی لذت بخشه...مرسی از لطفت عزیزم
مامان کیان
6 خرداد 92 13:56

آفرین پسر فنی کارمون.ایشالا مهندس برق میشی آریا جون


ایشالله