آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

نوروز 92 مبارک

1392/1/5 2:06
نویسنده : مامان و بابا
324 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرینم

سال نو مبارک عزیزم

سال نو همه ی دوستای گلم هم مبارک باشه امیدوارم امسال سال تحقق همه ی آرزوهای قشنگتون باشه

امسال عید یه سال کاملا متفاوت بود....فقط به خاطر فرشته کوچولوی شیرینم...از بس که نفسم شیرین و شیطونه...

یه هفته مونده به عید بابایی ماشین و بهمون داد و با آریا و مامانی و خاله رفتیم یه سفر کوتاه به روستای اجدادیمون که خیلی به همه خوش گذشت ...آریا ی مامان چند واحد جانور شناسی و خاک بازی و شیطنت پاس کردن واقعا...

دیگه از پیش ببعی ها و تو تو ها و هاپوها نمیشد دیگه اوردش خونه...بعدشم که رضایت میدادن میومدن دوباره تو حیاط و اب بازی میکردنقهقهه خیلی خیلی خاطره خوبی شد...خیلی جالب که از حیوونا نمیترسیدی و میخواستی بهشون به به بدی ولی اونا ازت میترسیدن و فرار میکردننیشخنداز قسمت حیوونا عکس ندارم و فقط فیلم گرفتم ولی این قسمت اب بازیشه...

بعد با ابوالفضل پسر عموی من هم که 4 سالشه کنار نیومدین خیلی...مثل این صحنه..اول به گوشی دستش فقط نگاه میکنی....

بعدش میخوای ازش بگیری...

وقتی موفق به گرفتنش نمیشی قهر میکنی...

الهی قربون قهر کردنات برم عزیززززززززززززم...ماچ

وقتی از سفر کوچولومون برگشتیم اومدیم و به صورت ضربتی افتادیم به جون خونه ...اون وسطا پای من هم اسیب دید به طوری که به سختی راه میرفتم...ولی بابای مهلبون کمک کرد و بقیه ی خونه تکونی هم تموم شد...راستی امسال با مامانم و خاله اتنا شیرینی پزون هم داشتیم و خیلی شیرینی های خوشمزه ای پختیم....ولی پسری میل چندانی به خوردن شیرینی نداره و  بعضیاشو حتی مزه هم نکرده...ناراحت

بعد روز عید هم که سفره هفت سین انداختم ولی امسال روی اپن اشپزخونه....از خود راضیاینم عکسشه..

خیلی دوست داشتیم من و بابایی که بیدار باشی عزیزم موقع سال تحویل ولی نیم ساعت قبلش خوابیدی ...از صبحش کلی اب بازی و حموم کرده بودی...بعد سال تحویل من و بابا صورت ماهت و توی خواب بوسیدیم ...و روز بعدش رفتیم بازار و برات یک ماشین کنترلی عیدی گرفتیم...این عکسشه...اولش که بابا کنترلشو نشونت نداده بودی میترسیدی ازش از اینکه دنبالت میکنه .ولی بعدش برعکسش میکنی و با کنترلش چرخا رو به حرکت در میاری .اصلا دوست نداری که راه بره...تعجب

 

امروز هم چهارم فروردینه و بابا این چند روز و همش با تو بوده و خیلی از بعدش میترسم چون خیلی بهش وابسته شدی...اگه یه لحظه نبینیش همه ی خونه رو  دنبالش میگردی و بعدش شروع میکنی به گریه...از صبح رفته بودیم پیک نیک هفت شاخ  با خونواده بعدش که برمیگشتیم تو راه خوابت برد و تا هشت خوابیدیم ...اونجا سنگ مینداختی تو رودخونه و کلی اب بازی و شن بازی کردی...کم کم کار داشت به جاهای باریک میکشید و قند ها و میوه ها هم به داخل رودخونه پرتاب میشدن...زبان

از کارات بگم اینکه با ظروف اسباب بازی که بابا قبلا خریده بود خیلی اب بازی میکنی و مدام از این ظرف به اون ظرف و بعدش هم که اباش و میریزی میای اشپزخونه و میگی ااااااااب...اااااااااااب..ااااااااب بده...اینقدر میگی که ............خیلی هم الکی گریه میکنی یا الکی میخندی و ذوق میکنی...یعنی بهتره بگم برای جلب توجه دست به هر کاری میزنی...خاموش کردن تلویزیون...زدن کنترل تو ی سرمون و....

تقریبا هر کلمه ای که میگیم سعی میکنی بعدش تکرار کنی ولی اونایی رو که میگی...توپ .ماه.گل.مامانی .بابایی.پارتا (پارسا)دردا (دریا)نون.....امروز هم گفتی نوشابهناراحتو کلی دیگه که الان یادم نمیاد...

این چند روز چند جایی هم عید دیدنی رفتیم که حودش یه داستان جداست...

راستی مامانی فخری هم از اول عید رفتن بجنورد...خیلی دلمون براشون تنگ شده و همش منتظریم که برگردنمنتظر

بقیه عکسهای متنوع هم در ادامه

گریه های الکی ...

خنده های الکی

دیدن تلویزیون....

این عکس هم مال چند شب پیشه..خونه مامانم مهمون اومده بود تو هم همه ی عروسکات و بغل گرفتی در کمال تعجبم به دندون هم گرفتی که غزل برشون نداره بعد در کمال پر رویی دست دراز کردی تا گل سرش و بگیری...تعجبواقعا این حرکتت و اصلا ندیده بودم...این کارا یعنی چی واقعا؟؟؟/

خیلی هم علاقه به پوشیدن لباسای من داری ...

این بود ماجراهای عید امسال گل نازم...مامان و بابا خیلی دوست دارن عزیزم...الهی فدای همه ی اطفارهات برم عزیزم مخصوصا قهر کردنات تو حلقم و اون بوسای تف تفیت...امیوارم که امسال که نه همه ی سالهای پیش روت همیشه به کامت باشن و پر از سلامتی و موفقیت و پیروزی باشن برات شیرینم...

شب قشنگت بخیر...خوابای رنگی ببینی...قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان کیان
8 فروردین 92 20:51
عیدت مباااااااااااااااااااااارک آرزو جونم و آریا جونم جیگر اون دستای کپلتو من برم عسلییییی