ماه گرفتگی
وااااااااااااااای امشب چقدر دلمون گرفته با اریا....
ساعت 9 وقت اومدن بابایی بود به خونه ولی ....اخه بابایی صبح زود رفته مش تهنایی....
علیرضا نفسم ایشالله که سایت همیشه رو سرمون باشه که بدون تو دنیام تاریکه....
ماه من زودتر برگرد و دنیام و نورانی کن ....
ما هم صبح رفتیم خونه مامانی منیژه ولی شبی اومدیم خونه برای خواب با مامانی....
آریا جون مامان ...از شنیدن این کلمه چه احساسی بهت دست میده که اینقدر تکرارش میکنی....
از صبح تاشب ....توی خواب و بیداری ....دیگه نه از مامان گفتن خبری هست نه ....البته چرا یه وقتایی بابا میگی...
میدونی اون کلمه چیه؟
بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده بده و تا آخر شب.....................
من دیگه اینجوریم. تازه وقتی متوجه منظورت نمیشیم میای و دستمون و میکشی میبری و کار و نشون میدی واقعا...یا یه کاری مثلا باز کردن زیپ...دستمون و میگیری میزاری رو زیپ و میگی بده بده..یا دستم و میگیری میزاری رو گوشیم و میگی بده یعنی از این اهنگ خوشم نمیاد و حسنی رو برام بزار..
و کلا این روزا بده یعنی همه جیز...
و یه چیز جالب دیگه دقیقا روز 30 ابان ماه بود که یه دفعه متوجه شدیم دور خودت میچرخی و این کارو هم خیلی دوست داری...الان دیگه حرفه ای شدی 3 تا چرخ به اینور و حالا بر عکس...عاشق تلو تلو خوردنتم خیلی ماه میشی عسلم ...
من خیلی غمگینم ...الان دیگه میرم لالا پیش پسری