مسافرت
سلام پسریه مامان .
امروز فکر کنم خیلی خوابت میاد چون مثل هرروز تو دل مامان تکون نمیخوری تا مامان خوشحال بشه.ولی خب همین که میدونم خوبی برای من بسه.اخه یه روز دیگه هم که صبح دیر تکون خوردی مامان نگران شد وبا بابایی رفتیم بیمارستان تا صدای ضربان قلب خوشگلتو بشنوم وخیالم راحت شه که خوبی مامانی.
عزیزم امروز با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله اتنا میریم مشهد تا برات سیسمونی بخریم.امیدوارم که سلیقه منو دوست داشته باشی.حالا بعدا همه ی عکساشو برات میذارم تا یادگاری بمونه.
عزیزم دیشب افطار هم خونه عمه ریحانه دعوت بودیم که خیلی خوش گذشت.گل مامان تو یه پسر عمه داری که اسمش پارساست و همین طور یه دختر عمه به اسم دریا که جفتشون خیلی بامزن.پارسا امسال میره سوم ودریا جون هم میره اول دبستان.الان هم که تابستونه میرن کلاس نقاشی ویه عالمه نقاشیای خوشمل کشیدن.اینم از عکس پارسا جون ودریا جون
خب عزیزم من باید برم که خیلی کار دارم.بعدا که از مشهد اومدیم بازم میام و برات مینویسم.
بووووووووووس