عکس های جدید اریا در سال 92
سلام عزیزم
بالاخره مامانت تنبلی و کنار گذاشته و اومده واست عکسای جدید بزاره
واقعا یه مدت خیلی تنبل شده بودم واسه وبلاگت و نمیشه که بگم همش تو نزاشتی بیام اپ کنم...تصمیم میگرفتم ولی میومدم پای سیستم میرفتم دنبال علایق خودم و بعدشم که دیر بود ...کلا ببخشید جوجه..
گفتم جوجه ...جوجه هات دیگه خیلی بزرگ شدن و بوی گندشون خونه رو برداشته در سبدشونم که باز باشه جفت میزنن بیرون...بابایی میگه کم کم سر به نیستشون کنیمولی خیلی باهاشون سرگرم میشی .یعنی همیشه گزینه اخر که دست رد نمیزنی مثلا برای رفتن بابایی به سر کار که دنبالش گریه میکنی جوجه هان...بهشون غذا میدی و صدات و نازک میکنی بهشون میگی جوووووووجه ....
دیگه پسرم حسابی بزرگ شده واسه خودش فردا میره که واکسن 1/5 سالگیشو بزنه...الهی فدات بشم واسه گریه های بعدش نفففففسسسم
حالا بریم واسه عکس...
اینجا همین چند روز پیشه کنار باغچه قشنگ و پر گل خونمون...تو گلا رو خیلی دوست داری و هر جا میریم گلای تو تابلو ها و فرشا رو هم حتی شناسایی میکنی و با انگشت اشاره میکنی و میگی ددددل
اینم کامپیوتر بازی...
این هم با پارسا جون و دریا جون در حال خوردن سیب زمینی سرخ کرده.....
اینجا هم میخوای بخارارو بگیری با دستت...
این عکس هم 13 فروردین 92 هست ...هفت شاخ بودیم
در حال رصد تو تو ها توی اسمون...
اینجا هم یه پیچ پشت تلویزیون پیدا کردی با پیچ گوشتی اسباب بازیت افتادی به جونش...
راستی چند وقتیه که وقت خواب برات شعرهای درخواستی اجرا میکنیم من و بابا...و اگه مثلا زنبور طلایی نخوای دستتو میپیچونی و اعتراض میکنی که یکی دیگه بخونخودت میخونی بعدش ولی اصلا اصلا مفهوم نیست ...کلا خیلی جرف میزنی و یه دستوراتیو امر میکنین ولی چون متوجه نمیشیم شاکی میشی...عزیزم به جان مامان نمیفهمم چی میگی وگرنه اطاعت میکردم
خب این بود از این ...
من میرم ولی ایندفه زودتر میام......بووووووووووووووس عسلم